روشاروشا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه سن داره

سبزترین زندگی

خاطره اولین ضربه روشا به مامانش

امشب من از صبح زیاد حالم خوب نیود مامان جون ظهر اومد خونمونو برای ما قیمه پخته بود .عصر رفتم که بخوابم اما اصلا خوب نخوابیدم .با صدای زنگ بابایی از خواب پاشدم. شب هم که شام خوردیمو بابایی چون خیلی خسته بود رفت که بخوابه اما من خوابم نبرد و نشستم پای تلویزیون .. ساعت یک و 5 دقیقه بود که یک دفعه احساس یه ضربه محکم رو توی دلم احساس کردم راستش حسابی جا خوردم پیش خودم گفتم یعنی چی شده که ..... یاد تو فسقلی افتادم .حتما نصف شبی بازیت گرفته بود اینقدر این لگد محکمت به دلم چسبید که زود رفتم بابا رو بیدار کردم و بهش گفتم که کوچولوش چه حالی به مامانش داده . بابایی تا شنید خواب از سرش پرید بلند شدو خندید و خوشحال شد بعد هم کلی قربون صدقه ...
29 بهمن 1392
1